چطور در شغل وکالت کارآموزی کنیم؟ (قسمت هفتم)

قانون یازدهم: برای خود نیز حتماً وقت بگذارید.

   با وجود تمام ارادت و عشقی که به وکالت دارم باید بگویم شغل سخت و اعصاب‌خردکنی است. آنقدر شما درگیر جزییات مسایل و بالا و پایین‌های مرتبط با پرونده‌ها می‌شوید که خودتان را ماهی یک بار روبه‌روی آینه ملاقات می‌کنید. کار ما به دلیل ماهیت هیجان‌انگیزی که دارد می‌طلبد غرق شدن در خود را. البته اشکالی ندارد. می‌دانم که جنس زندگی و مدیریت زندگی مواجهه با این کمبودها است. اما اگر مواظب خود نباشیم جدی جدی غرق می‌شویم و توده‌های عظیم موضوع کار ما را دچار سردرگمی، کلافگی و کم‌حوصلگی می‌کند. راه‌حل این دچارشدن‌ها، آن است که توانسته باشیم یا بتوانیم به مدد و بهره‌گیری درست از اوقات فراغت و مدیریت زمان‌مان خود را به آغوش طبیعت برسانیم. مدتی با خود خلوت کنیم. به سکوت اشیاء گوش سپاریم. فیلم ببینیم. کتاب بخوانیم. ظاهر خود را بیاراییم و سعی کنیم زندگی را از زاویه دیگر به تماشا بنشینیم. نگذاریم وکالت برای ما تکراری شود. نگذاریم وکالت برای ما اعصاب‌خردکن شود. نگذاریم از آن زده شویم. دوستان زیادی دارم که به دلیل عدم رعایت همین قانون، سال‌ها دست از وکالت کردن برداشته‌اند و از راه دیگر امرار معاش می‌کنند. لازمه عشق به وکالت، دوست داشتن خود است. تا از سلامتی کامل جسمی، روانی و اجتماعی برخوردار نباشید نمی‌توانید عاشقانه کار کنید و پول دربیاورید. پس به خودتان اهمیت دهید و برای خود وقت بگذارید.

قانون دوازدهم: همیشه همه جا وکیل بودن یا نبودن؟ مسئله این است.

در دوران دانشگاه مقطع لیسانس، اساتید می‌دانستند که همه ما عاشق وکیل شدن هستیم. این عزیزان تجربیات خود از دنیای وکالت را با ما در میان می‌گذاشتند و ما را سر ذوق می‌آوردند. یکی از چالش‌های ما در آن دوران مربوط میشد به نحوه انتخاب‌مان در همیشه و همه جا وکیل بودن یا نبودن. گروهی از اساتید حتی شوخی‌هایشان نیز از جنس حقوقی بود. با دوست صمیمی‌شان نیز کاملاً جدی و دادگاهی صحبت می‌کردند و مراوده داشتند. گروهی دیگر که کم تجربه‌تر از گروه اول نبودند، کلاس را با یک بیت شعر از حضرت حافظ یا با یک خاطره کودکی یا با سوال تابستان خود را چطور گذراندید شروع می‌کردند. برایم این تفاوت‌ها خیلی جالب بود. هر دو گروه هر چند هیچ وقت از موضع اصلی و اساسی خود صحبتی به میان نیاورند اما در همان روزهای نخستین ورود به دنیای وکالت این چالش را پیش روی چشمان من مجسم کردند. تا مدت‌ها نمی‌توانستم تصمیم بگیرم از کدام مرام و مسلک پیروی کنم. تا این که خود وارد وکالت شدم و دیدم به رغم علاقه‌ام به هنر وکالت، دوست ندارم هنرنماییم را جز در دادگاه و در حضور موکل برای خانواده و دوستان و عزیزانم آشکار کنم. تصمیمم بر آن شد که فقط و فقط در صحن دادگاه و جلسات رسمی که خواهم داشت، وکیل باشم. خیلی از اوقات در صف اتوبوس که ایستاده‌ام حقم ضایع می‌شود، اما دوست ندارم وکیل باشم و اعتراض کنم. خیلی از اوقات علیه من به ناروا سخنانی بین دوستانی رد و بدل می‌شود، اما دوست ندارم وکیل باشم و از خود دفاع کنم. خیلی از اوقات در دورهمی‌ها و مهمانی‌ها علایقم زیر سوال می‌رود، اما دوست ندارم وکیل باشم و هزار استدلال بیاورم تا حقانیت خود را اثبات کنم. این طوری آرام‌تر هستم. با آرامش بیش‌تری پیش می‌روم و از نگرانیم کاسته میشود. هر چند گروهی از عزیزانم بر من ایراد می‌گیرند که ناسلامتی وکیل هستی چرا جوابش را ندادی؟ اما من دوست ندارم وکیل باشم و برایشان توضیح بدهم.

چطور در شغل وکالت کارآموزی کنیم؟ (قسمت پنجم)

قانون هفتم: حداقل این دوسال را برای پول کار نکنیم و صرف یادگیری را در اولویت قرار دهیم.

   نمی‌خواهم شعار بدهم. به هیچ وجه. به نظر من تمام اشخاصی که برای رشد و پیشرفت‌شان، عاشقانه تلاش کرده‌اند باید سطح بالایی از تجمل‌گرایی را تجربه کنند و روزی آنقدر به لحاظ مالی مرفه باشند که دیگر پول اضافه نقشی در بالا بردن میزان و سطح خوشحالی و احساس خوشبختی‌شان نداشته باشد. این از این. اما آیا این حس را باید در دوران کارآموزی تجربه کرد؟ به نظر من نه. دوران کارآموزی را باید وقف بالا بردن اطلاعات و آشنایی با محیط جدید زندگی‌مان کنیم. درست مثل فردی که پس از سال‌ها طی کردن دوران مجردی، زندگی‌اش وارد دوران تاهل می‌شود و شاید تا ماه‌های ابتدایی از ابهام نقش کمی رنج ببرد، دوران کارآموزی نیز ما با این ابهام نقش مواجه هستیم. نمی‌گویم اگر در پرونده‌ای به ما پول دادند، قبول نکنیم و دنبالش نرویم. اما آنچه در صدر اولویت‌مان قرار می‌گیرد نباید پول باشد. دوران کارآموزی سرشار است از تجربه‌های نوین. دغدغه‌های ما در زندگی متفاوت می‌شود. چالش‌های متفاوتی را تجربه می‌کنیم. آدم‌هایی که وارد زندگی‌مان می‌شوند به لحاظ فکری و در بسیار از زمینه‌های دیگر متفاوت هستند. اتفاقات متفاوت خلق می‌کنیم و خلق می‌شود. ما در دنیای تفاوت‌ها قدم گذاشته‌ایم. آیا باید به همین راحتی چشم‌مان را بر روی این تفاوت‌ها و مسئولیت‌مان در قبال شناخت این تفاوت‌ها ببندیم و تنها و تنها به درآمدمان فکر کنیم؟ آیا می‌توان بدون شناخت دنیای بیرون‌مان به راحتی کسب درآمد کنیم؟ باز هم تکرار می‌کنم. منظور من بی‌توجهی به کسب درآمد نیست. قطعاً باید مقدمات آن چیده شود. اما نباید در کانون و مرکز توجه ما قرار گیرد. دنیای ما دنیای حذف و اضافه است. هر چقدر بیشتر به امری توجه کنیم، به این معنا است که در حال حذف و کاستن از امور دیگر هستیم. پس هر چقدر بیشتر توجه‌مان به کسب درآمد باشد به همان میزان از شناخت نسبت به این دنیای پر خطر وامی‌مانیم.

قانون هشتم: صبور و امیدوار باشیم.

   روزهای اول کارآموزی از سوی دوستان و همکارانم از ادبیات تند و خشن بسیاری از مدیردفترها و قضات دادگاه‌ها حرف‌هایی می‌شنیدم. آن‌ها همچنین در مورد خیلی از مسائل دیگر نیز اظهارفضل و نظر می‌کردند. از خراب بودن اوضاع وکالت و حق‌الوکاله ندادن موکلان، از بی‌کار بودن و ماندن بسیاری از وکلای باتجربه، از بی‌انصافی قضات. ناامیدانه به حرف‌هایشان (بخوانید مزخرفات) گوش می‌دادم و آینده تیره و سیاهی را برای خود تصور می‌کردم. خیلی از روزها و لحظاتم به خاطر تکیه به این اظهارنظرها با گریه کردن و ناامیدی سپری شد. با عقب نشینی و پشیمانی از ورود در این راه. اما به هر حال زمان گذشت. من مدتی عاشقانه و سرسختانه کار کردم. به دادگاه‌هایی می‌رفتم که مدیردفترها با خوش‌رویی، اقدامات لازم در مورد پرونده‌ام را انجام می‌دادند. با قضاتی دوست و آشنا شدم که سخاوتمندانه زکات علم‌شان را می‌دادند و سوالاتم را پاسخ‌گو بودند حتی در بحث‌هایی کهبا مستشار یا یکی از وکلای دعوا داشتند نظر من را می‌پرسیدند. به تدریج پرونده‌های نسبتاً خوبی در سر راهم قرار گرفت که تا حدی اوضاع پیچیده مالی را بر من آسان کرد.  با دوستانی آشنا شدم که با جستجو و کنکاش، شغل جدید خود را در دنیای وکالت پیدا کرده بودند و امرار معاش می‌کردند. دنیای سیاهی که پیش رویم تجسم شده بود کم‌کم رنگ باخت تیرگی‌اش با روشنایی تلاش‌های من از بین رفت.  خیلی دلم می‌خواهد بروم نزد آن دوستانی که اهل گفتن مزخرفات بودند و سیلی محکمی برگوش‌شان بنوازم. آن‌ها حق نداشتند جوانی تازه وارد شده را ناامیدانه منحرف کنند و از مسیری که آمده است پشیمان. بسیاری از آن‌ها نه تنها دروغ‌گو بودند و اوضاع را خراب‌تر از آنچه بود نشان می‌دادند، بلکه بی‌عرضه نیز بودند. من وارد بازار کار شده بودم و با چشمان خود دیده بودم که خیلی از اشخاص حقیقی و حقوقی در پی استفاده از خدمات مشاوره‌ای یک وکیل جوان هستند و دلیل بی‌کار ماندن همکارانم را نمی‌فهمیدم. بی‌عرضه بودند یا پرتوقع؟ یادمان باشد که زمین وکالت هم مثل یک زمین حاصلخیز کشاورزی است که پس از پاشیدن دانه بر روی آن، باید به تدریج محصول و میوه دادن آن را به تماشا بنشینیم. این همه عجله و غرغر کردن و ناامیدی از کجا نشات می‌گیرد. چه کسی به ما قول داده است به محض فارغ‌التحصیلی و ورود به دنیای کار، قرار است قراردادهای میلیون دلاری با ما بسته شود. آیا اگر واقعاً این قرارداد با ما بسته شود خفه می‌شویم و از پاشیدن سم و زهر ناامیدی بر دیگران دست می‌کشیم؟ کمی صبور و امیدوار باشیم و این جملات زیبا از احسان محمدی عزیز و گرانقدر را همانند دعا با خود در طول روز بارها و بارها تکرار کنیم.

"فردا روز دیگری است...

نگه داشتن امید مثل نگهداشتن معشوقه‌ای زیبا در شهری پروسوسه سخت است، مثل مراقبت از هفتاد سال عبادتی که ممکن است در یک دقیقه بر باد برود، مثل تمیز نگه داشتن لباس سفیدت وسط شهر دودآلود. سخت است...

برای تسلیم نشدن مقابل حس‌های بد، آدما‌های سمی و حس‌هایی که شجاعت‌مان را می‌دزدند چاره‌ای نداریم جز این که بجنگیم. با همه وجود بجنگیم. مثل سربازی که فقط چند گلوله دارد توی تفنگش اما هزار جوانه آرزو ته دلش در تمنای درخت شدن هستند. باید یادم بماند حتی در دل واژه ناامیدی هم یک امید دارد نفس می‌کشد. فردا روز دیگری است. یادم بماند... یادمان بماند.

چطور در شغل وکالت کارآموزی کنیم؟ (قسمت چهارم)

قانون پنجم: بحث کنیم. به قیمت خیت شدن!

   روزهای اول کاراموزی زیاد بحث نمی‌کردم. همان یک ‌ذره‌ای هم که بعضاً در حد یک پاراگراف شروع به سخنوری می‌کردم به شدت سرخ و سفید میشدم. تا این که یک روز وکیل سرپرستم یک جمله خیلی آموزنده‌ای بهم گفتند. این که حقوق آنچه در کتاب‌ها نوشته شده نیست بلکه به مباحثه‌ای که بین من و تو در جریان هست حقوق می‌گویند. من که عاشقانه دنبال یادگیری بودم خیلی تحت تاثیر قرار گرفتم و به خودم قولی دادم و این که حتی به قیمت خیت و مورد تمسخر قرار گرفتن، از بحث کردن کناره‌گیری نکنم. شما به عنوان یک وکیل بالقوه، باید شجاعت و جسارت کافی برای ورود به یک دنیای کاملاً متفاوت را داشته باشید پس با تمرین بحث کردن، ذهن خود را گرم کنید و به خودتان اثبات کنید از آن نمی‌هراسید. اصلاً مهم نیست که لکنت بگیرید، صدایتان یا دستتان بلرزد. مختص روزهای اول کارآموزی نیست. خیلی از وکلا را دیده‌ام که با وجود تجربه و استعداد لازم و کافی در یک پرونده سنگین دچار این حالات می‌شوند. به هر حال ما پذیرفته‌ایم که جنس شغل‌مان در تمام ابعاد استرس‌زا و مواجهه با حالات درونی به‌خصوصی است. بحث کردن پیرامون یک موضوع نه تنها باعث بالا رفتن اطلاعات ما می‌شود بلکه به همان میزان در افزایش حرمت نفس و اعتماد به نفس ما نیز اثرگذار است. بنابراین برای آن که وکیلی جدی و باصلابت و با اعتماد به نفس باشیم، بحث کنیم و دیگران را به ورود به بحث تشویق کنیم. یادمان باشد همان دیگرانی که ما از زهر نیشخندهایشان واهمه داریم، در صورت ساکت و صامت بودنمان نیز طور دیگر در مورد ما به قضاوت‌های ناعادلانه و داوری‌های بیجا می‌نشینند. پس چه بهتر که این نوع قضاوت‌ها هنگام بحث کردن ما پشت سرمان زده شود.

قانون ششم: بخوانیم و بنویسیم.

   قبولی در آزمون وکالت، چه آزمون ورودی و چه اختبار، به این معنی است که من از حداقل دانش برای ورود به دنیای وکالت برخوردار هستم و صلاحیت داشتن پروانه وکالت را دارم. بر این اساس لطفاً به هیچ وجه به خصوص پس از قبولی در آزمون ورودی کتاب‌ها را فراموش نکنیم. یادمان باشد که بیشتر و بهتر از دیگران در هر شغل و جایگاهی باید اطلاعات خود را به روز نگاه داریم و از آخرین اخبار روز آگاهی داشته باشیم. یک اما ی بزرگ در اینجا وجود دارد. پس از ورود در دنیای وکالت، علاوه بر کتاب‌های تئوریک، باید وقت زیادی را صرف خواندن در حوزه‌هایی کنیم که اطلاعات عملی ما را ببرد بالا. به عنوان مثال خواندن رای و کتبی که به صورت یک مسئله یا سوال حقوقی بحث را شروع می‌کنند، می‌تواند در این زمینه بسیار راه‌گشا باشد. به عنوان مثال کتاب مجموعه آرای قضایی شعب دیوان عالی کشور در هر دو زمینه حقوقی و کیفری. به هیچ وجه خواندن آرای مختلف در حوزه‌های مختلف را فراموش نکنیم. یکی از وبسایت‌های مورد علاقه من در این زمینه را در اینجا مشاهده فرمایید. علاوه بر موضوع زیاد خواندن، بسیار نوشتن نیز باید در صدر اولویت ما قرار گیرد. وظیفه ما آن است که با ادبیات حقوقی به خوبی آشنا شویم. همانطور که برای یادگرفتن زبان انگلیسی زمان بسیاری را صرف تکرار کردن لغات، نوشتن انشا و خواندن متن با صدای بلند می‌کنیم تا مهارت‌های ما افزایش پیدا کند، در دنیای حقوق نیز این مفاهیم مصداق پیدا می‌کند. بارها و بارها حتی با صدای بلند خواندن و بارها و بارها نوشتن و پاره کردن و دوباره کار را از سر گرفتن، به تدریج مهارت‌های ما را در این حوزه افزایش می‌دهد.

گزارش اول از کتاب حقوق بازار سرمایه به تالیف دکتر محمد سلطانی

   از جمله تعهداتم برای سال 98 این بود که بر حقوق اقتصادی بیشتر تمرکز کنم. حقوق بازار سرمایه دکتر سلطانی از جمله کتاب‌هایی است که مفاهیم مفید و البته سنگینی از حقوق بازار سرمایه در آن گنجانده شده است. البته سنگین بودن مفاهیم مانند هر صفت دیگری نسبی است و باید تاکید کنم که برای من سنگین است. چرا که تا کنون محور اصلی فعالیت‌ها یا مطالعاتم نبوده است. تصمیم دارم خلاصه‌ای از آنچه مطالعه می‌کنم را در اینجا برای شما بنویسم تا با یک تیر دو نشان بزنم. هم برای خودم دوره شود، هم مفاهیم را ساده‌تر برای مخاطبم ارایه کنم:

  1. دارایی‌‌ها به اعتباری به دو بخش فیزیکی (واقعی) و مالی (اعتباری) تقسیم‌بندی می‌شوند. دارایی‌های فیزیکی، فی‌الذات دارای ارزش و ملموس هستند. مثل میز، خانه، اتومبیل. دارایی‌های مالی ملموس نیستند و به خاطر اعتباری که انسان‌ها به آن‌ها داده‌اند واجد ارزش شده‌اند. مثل سهام شرکت‌ها، اوراق مشارکت و سایر اوراق بهادار. مثلاً سهام شرکت ارزش خود را از دارایی واقعی که در پس آن‌ها نهفته است می‌گیرد.
  2.  هر کشوری به دنبال پیشرفت اقتصادی است. پیشرفت اقتصادی مستلزم تولید است. تولید هم مستلزم سرمایه‌گذاری است. یکی از راه‌های سرمایه‌گذاری آن است که وجوه مازادی (منابع) که در اختیار عموم مردم است جمع‌آوری شود و در اختیار سرمایه‌گذار قرار گیرد تا بتواند دست به تولید بزند. برای سرمایه‌گذاری باید برنامه‌ریزی کرد و سازوکار مناسب در نظر گرفت. یکی از این سازوکارها توسعه بازار مالی است. بازار مالی بازاری است که موجب تسهیل فرایند تامین مالی می‌شود. پس برای سرمایه‌گذاری، بازار مالی باید توسعه پیدا کند.
  3. ما دو نوع بازار داریم:
  1. بازار واقعی یا بازار محصولات: بازاری که در آن خریداران و فروشندگان به خرید و فروش کالاها می‌پردازند.
  2. بازار عوامل تولید: بازاری که در آن یا نیروی انسانی مبادله می‌شود یا سرمایه (بخش مالی اقتصاد).

   در بازار مالی، وجوه، اعتبارات و سرمایه از ناحیه پس‌اندازکنندگان و موسسات مالی و اعتباری و صاحبان سرمایه در اختیار تولیدکنندگان یا سرمایه‌گذار یا دولت قرار می‌گیرد.

  1. بازار سرمایه بخشی از بازار مالی است.
  2. بازار مالی به سه بازار پول، سرمایه و بیمه تقسیم می‌شود. در بازارهای مالی که در آن‌ها سرمایه در مسیر تولید قرار می‌گیرد و امکان رشد میابد با دو بازار پولی (بانک محور) و بازار سرمایه (اوراق‌بهادار محور) مواجه هستیم.

چطور در شغل وکالت کارآموزی کنیم؟ (قسمت سوم)

قانون چهارم: در دادگاه‌ها فعال باشیم و پرونده‌ها را با دقت بخوانیم.

   می‌دانیم که برای ارایه گزارش‌کار به کانون باید در این دوره 18 ماهه به دادگاه‌های مختلف برویم و پرونده بخوانیم و گزارش مکتوب کنیم و به امضای رییس شعبه برسانیم. این پرونده‌ها اطلاعات بسیار ارزنده‌ای در اختیار ما می‌گذارند. از این فرصت باارزش نباید به سادگی بگذریم. توصیه‌های زیر را جدی بگیرید:

  1. پرونده‌هایی انتخاب کنید که هر دو طرف یا حداقل یکی از آن‌ها وکیل داشته باشد. چون یکی از اهداف گزارش‌نویسی آشنایی شما با نحوه استدلال کردن وکلاست.
  2. موضوعاتی را که به نظرتان برایتان مفید است انتخاب کنید، منظورم آن است که ممکن است شما مفهوم "ودیعه" را در کتاب‌ها خوانده و با "امانت" نیز آشنا شده باشید اما "خیانت در امانت" و مجازات مربوط به آن را به خوبی نتوانسته باشید درک کنید. یا اصلاً ممکن است شما به موضوع خیانت در امانت علاقه‌مند باشید. در این حالت حتماً اصرار کنید که پرونده‌ای با این موضوع را در اختیارتان قرار دهند.
  3. در نهایت احترام و رعایت آداب و شان وکالت از مدیر دفتر بخواهید که فقط و فقط پرونده مورد نظرتان را به شما بدهد و در این زمینه با او وارد مذاکره‌ای رسمی و جدی شوید که لزوماً همان پرونده مورد نظر خودتان را باید مطالعه کنید. می‌تواند تمرینی باشد برای دفاع و تحلیل کردن. اما اگر بعد از مدتی اصرار کردن، ایشان نیز از موضع خود پایین نیامدند، پرونده مورد نظر ایشان را مطالعه فرمایید ولی سعی کنید موضوع اجتناب را با کمیسیون کارآموزی کانون در میان بگذارید. شما برای یاد گرفتن به دادگاه رفته‌اید نه برای آن که تحمیل نظر مدیر دفتر یا کارمندان اداری را بر خود تحمل کنید. البته تاکید می‌کنم این کار را در نهایت ادب و احترام انجام دهید و مواظب باشید مذاکره را تبدیل به مناقشه نکنید.
  4. پس از این که وارد شعبه شدید دو حالت وجود دارد: یا جلسه رسیدگی در شعبه در جریان است یا نیست. در حالت اول کمی صبر کنید و به موضوع پرونده و نحوه مذاکره و استدلال کردن و نحوه برخورد طرفین با دقت گوش کنید. ابتدا سعی کنید کمی خیال‌پردازی کنید و خود را جای وکیل یکی از طرفین بگذارید و ببینید اگر در چنین پرونده‌ای سمت داشتید چطور با موضوع برخورد می‌کردید. همچنین پس از آن سعی کنید در مقام قضاوت بنشینید و در ذهن خود رای صادر کنید. در صورت امکان حتی رای خود را مکتوب کنید. در حالت دوم هم پس از عرض سلام و خداقوت به رییس شعبه و خانم منشی (احتمالاً) می‌توانید مطالعه پرونده را شروع کنید.
  5. هنگام مطالعه پرونده را از آخرین برگ شروع به خواندن کنید و ابتدا کل پرونده را با دقت بخوانید و سپس اقدام به یادداشت برداری کنید. منظورم آن است که تا زمانی که کاملاً موضوع پرونده و محتوای دفاعیات طرفین دستتان نیامده است دست به قلم نشوید. این کار باعث می‌شود تمرکزتان هنگام مطالعه بیشتر شود و هنگام نوشتن هم آگاهی بیشتری روی موضوع داشته باشید.
  6. صبح زود در دادگاه حاضر شوید تا امکان مطالعه دقیق چند پرونده را داشته باشید.
  7. صورت جلسه بنویسید. از ریاست شعبه خواهشی کنید. به ایشان بفرمایید آماده انجام خدمت هستید و در صورتی که این امکان و فرصت را به شما بدهند بسیار سپاس‌گزار خواهید بود که صورتجلسه بنویسید. در این حالت اگر به شما این اجازه را بدهند صورت جلسه را به شما دیکته می‌کنند. این امر موجب بالا رفتن اطلاعات عملی شما و آشنایی با ادبیات دادنامه‌ها خواهد شد.
  8. به هر قیمتی که شده از پرونده‌ها برای خودتان حداقل 5 مورد، در فروض مختلف سوال طرح کنید  و اگر جوابش را نمی‌دانستید در موقعیتی مناسب با رعایت اصول و آداب احترام از ریاست شعبه سوال بپرسید.

چطور در شغل وکالت کارآموزی کنیم؟ (قسمت دوم)

قانون دوم: زیاد سوال بپرسیم.

یادم هست روزهای اولی که ابتدایی‌ترین پرونده‌ها را بر عهده داشتم، در هر پرونده صد تا سوال به ذهنم خطور می‌کرد از سوال مبتدیانه تا حرفه‌ای. ولی راستش به شدت استرس می‌گرفتم که من چرا جواب این سوال‌ها رو نمی‌دونم و لزوماً باید به قانون رجوع کنم یا از کسی بپرسم. تا این که در دفتر وکالت وکیل‌سرپرستم گاهی بحث‌هایی با دوستان و همکارنمون حول محور یک سوال می‌کردیم و هر کسی نظرش رو درست یا غلط ارائه می‌داد. اما گاهی سوالی از سوی همکاران با تجربه‌تر از من مطرح می‌شد که من جوابش رو می‌دادم. این موضوع اولین بار یک قوت قلب خیلی عمیقی به من داد. یاد گرفتم که انگار همه نوع سوال در همه نوع پرونده سراغ همه نوع وکیل میره و از این بابت نباید ناراحت بود و حمل بر بی‌سوادی وکیل بشه. البته من خودم که بسیار بی‌سواد و بی‌تجربه هستم. اما حداقل بعد از دیدن و لمس کردن تجربه‌های دوستانم، فهمیدم دنیای وکالت یک دنیای سراسر اقیانوس است. اقیانوسی بسیار عمیق و وسیع که هر وکیل در بخشی از آن شنا می‌کند و علم و تجربه به دست می‌آورد ولی ممکن است توانایی شنا کردن در بخش دیگر این اقیانوس پهناور را نداشته باشد و از طرفی نمی‌تواند و نباید بی‌گدار به آب بزند و برای شنا کردن در بخش دیگر باید علاوه بر مطالعه کردن، از اخذ تجربیات سایر همکاران نیز غافل نماند و حتماً سوال بپرسد. این حس یا تجربه، قوت قلبی برایم شد تا بتوانم راحت‌تر و با آرامش بیشتر سوالاتم را از همکارانمان بپرسم.

قانون سوم: در انتخاب وکیل‌سرپرست دقت کنیم.

به نظر من یکی از زیربنایی‌ترین و سرنوشت‌سازترین تصمیمات در حرفه وکالت، انتخاب وکیل سرپرست است. این که شما وکیل‌سرپرستی را انتخاب کنید که کاری به کارتان نداشته باشد و با خیال راحت و بدون اخذ پرسش از شما و نحوه فعالیت‌تان تمام اوراق مربوطه را امضا کند و به شما تحویل دهد و ماه‌ها نیاز به ملاقات ایشان نداشته باشید، کاری بسیار آسان است. یکی از نمودها و محصولات جانبی تصمیم این‌چنینی، محروم کردن خودتان از اطلاعات و تجربیات شخصی است که زودتر از شما در این جاده پرفراز و نشیب قدم نهاده است. آیا واقعاً موفق‌ترین‌ها چنین تصمیمی می‌گیرند؟ آیا این تصمیم حرفه‌ای است؟ به اعتقاد من چالش و چاله‌های جاده وکالت آنقدر زیاد است که ارزشش را دارد در کنار یک وکیل کاربلد اولین ماه‌ها و سال‌های کارآموزی را نزد ایشان بگذرانیم. پس با مهندسی محیط و با فکر و تحلیل و با پرسش از دیگران، سراغ وکیل‌سرپرستی برویم که در این جاده چندین کیلومتر جلوتر از ماست. متواضعانه و در نهایت ادب و احترام از ایشان خواهش کنیم اطلاعات و تجربیات خود را که در کتاب‌ها نمی‌توانیم پیدایشان کنیم در اختیار ما بگذارند و در صورتی که این امکان را دارند ما را در جلساتی که با موکلین‌شان برگزار می‌کنند دخالت داده و اجازه حضور داشتن را به ما بدهند. لطفاً اگر با پاسخ منفی رو به رو شدید ناامید نشوید. من دو راه حل در اختیار شما می‌گذارم. اولاً ممکن است این پاسخ منفی به درخواست شما، صرفاً اخذ سیاستی از سوی وکیل‌سرپرست‌تان باشد تا شما را بیازماید و ببیند شما چند مرده حلاج هستید و ای بسا پس از گذشت دوره یکی دو ماهه و البته دیدن هوش و توانایی و پشتکار شما، با درخواست‌تان موافقت کنند و از نظر پیشین خود عدول کنند. ثانیاً ممکن است شما در انتخاب وکیل‌سرپرست‌تان اشتباه کرده باشید و ایشان در دخالت ندادن شما در بحث و پرونده‌ها سخت‌گیری و اصرار خاصی داشته باشند. در این صورت می‌توانید به کانون وکلا رجوع کنید و درخواست تغییر وکیل‌سرپرست خود را از آن مرجع داشته باشید.

چطور در شغل وکالت کارآموزی کنیم؟ (قسمت اول)

   همیشه دانشجو ماندن و کارآموزی کردن آرزوی دیرینه منه. اما یه روزی میرسه که به ظاهر باید فارغ‌التحصیل بشیم و در مراسم تحلیف شرکت کنیم. مهم نیست. از نگاه من مهم فرایند یادگیریه که نباید متوقف بمونه. در غیر این صورت مرداب‌گونه راکد می‌مونیم و نمی‌تونیم مثل یک رود جاری باشیم. در دو سالی که کارآموزی کردم، تجربیاتی به دست آوردم که دوست دارم با هر شخصی که قدم در این راه مقدس گذاشته یا در آرزوی اون به سر می‌بره، به اشتراک بذارم.  

قانون اول: دوره دوساله کارآموزی را عاشقانه دوست داشته باشیم.

   اولین باری که فهمیدم بیشتر بچه‌ها با دوره کارآموزی حال نمی‌کنند اوایل دوران کارآموزیم بود. روزی که برای کاری به کمیسیون کارآموزی کانون وکلا مراجعه کرده بودم و یکی از همکاران که به تازگی دوره کارآموزی را به اتمام رسانده بود، با حالت عصبانی و حق به جانب با مسوول واحد صحبت و بحث می‌کرد که "من چه گناهی کردم که باید در اختبار دوم و نه اول شرکت کنم؟" (در کانون وکلای دادگستری مرکز به دلیل تعداد بالای شرکت‌کنندگان در آزمون اختبار، این آزمون سه بار در سال برگزار می‌شود و بر همین اساس کارآموزان حسب رتبه یا حروف الفبا یا شماره پروانه کاراموزی یا... به سه دسته تقسیم می‌شوند و به همان ترتیب در آزمون‌ها شرکت می‌کنند. در کانون وکلای دادگستری سایر استان‌ها به دلیل پایین‌تر بودن تعداد متقاضیان، تنها یک بار این آزمون برگزار می‌شود.) راستش اون روز خیلی نفهمیدم چرا اون همکارمون نق می‌زد. بعدش هم بیشتر دقت نکردم و پرسشی از کسی نکردم. یه مدت گذشت. یکی از دوستانم که به تازگی در این آزمون موفق شده بود و به رتبه پایه یک ارتقا یافته بود بهم گفت: بابا زودتر اختبار رو بده راحت شی. پرسیدم مشکلش چیه؟ گفت: بابا راحت میشی دیگه. پرسیدم همین؟ خب الانم ناراحت نیستم که. در جواب چیزی نگفت ولی فکر کنم خودشم نمی‌دونست چرا میگه راحت میشم. اصلاً از چی راحت میشم؟ مگه درد و مرضی دارم که اختبار درمانش میکنه و بعدش راحت میشم؟ از یه نظر دیگه هم میشه گفت نکنه بعد از اختبار آدم می‌میره که میگن راحت میشی؟ دیدی وقتی دیگران یه نفر رو می‌بینن که پیش از مرگ خیلی درد میکشه، به هم میگن ایشالا زودتر راحت بشه؟ تقریباً ترکیبی از این حس‌های مبهم و گنگ بهم دست می‌داد.

دوره کارآموزی رو باید با سرشاری و شوق شروع و تامل و بردباری سپری و تموم کنیم. منتظر تموم شدنش نباشیم و قلباً بخوایم همیشه کارآموز بمونیم. با افتخار بگیم کارآموز هستیم. لحظه به لحظه کارآموزی رو بهتره به تدریج لمس کنیم تا کم‌کم نبض وکالت دستمون بیاد. به نظر من اگر یک وکیل دوره کارآموزی خوبی نداشته باشه، هیچ وقت حتی ده سال بعد از پایه‌یک شدنش حس خوبی نخواهد داشت. کارآموزی دوره‌ایه که باید یاد بگیریم. من قسم می‌خورم کسی که تازه فارغ‌التحصیل شده و در آزمون وکالت موفق میشه و بدون هیچ سابقه‌ای پا به عرصه وکالت میذاره، تقریباً هیچی از حقوق نمیدونه. تازه باید وارد بشیم و بیایم مفاهیمی که در 4 سال کارشناسی خوندیم را در عمل با مصادیقش تطبیق بدیم. تفاوت قانون با رویه رو بفهمیم. طرز برخورد و انعقاد قراردادهای وکالت و قرارداد مالی با موکل رو یاد بگیریم. تحلیل و استدلال یاد بگیریم. ارتباطات‌مون رو گسترش بدیم. نگارش حرفه‌ایِ لایحه و دادخواست خودش یه عمر طول میکشه چه برسه به دوسال محدود کارآموزی.  وکالت هنره و ما وکلا هنرمند. به قول استاد محمود دولت آبادی گرانقدر: هر هنرمند می‌بایست همه مقدارهای زندگی را بی‌واسطه لمس کرده باشد. هنرمند جوهر زندگی را می‌چشد. نه این که همه مقدارهای آن را بخورد. پس چرا این دوره محدود دو ساله رو آروم و آهسته لمس نکنیم و لذت نبریم؟ هممون تجربه‌هایی از گذشته داریم که با حسرت و افسوس بهشون نگاه می‌کنیم و میگیم چقدر زود گذشت! کاشکی قَدرش رو می‌دونستم. دوران بی‌بازگشت کارآموزی هم خیلی زود به خاطره می‌پیوندد و این ما هستیم که اگر خوب و درست ازش استفاده نکنیم یه ندایی از درون همیشه آزارمون میده . پس با افتخار همه جا بگیم که فعلاً کارآموز هستیم. یادمون باشه هیچ کس یادش نمی‌مونه شما دو سال کارآموزی کردی یا سه سال. هیچ کس یادش نمیمونه شما اختبار اول شرکت کردی یا اختبار دوم. اون چیزی که ممکنه مبنای داوری قرار بگیره نحوه درک و استفاده شما از لحظه لحظه عمرتونه. پس کیفیت رو فدای سرعت نکنیم.

خجسته باد هفتم اسفند ماه

 

روز وکیل مدافع، روز سربرآوردن مامنی امن برای مظلومان، روز مسلط شدن روحیه دستگیری و هم نوع دوستی خجسته باد.

خلاصه ای از یک مقاله ( قسمت اول)

   امروز تو مترو  مقاله 17 صفحه ای آقای صالح خدری با عنوان "اصول دادرسی در داوری تجاری بین المللی" رو خوندم. ویژگی بارز این مقاله، تلاش نویسنده در انتقال ساده و شیوای مفاهیمی مثل داوری، اصل استقلال داور، اصل بی طرفی دارو، رسیدگی ترافعی و... است. به رغم خیلی از روزهای دیگه که عرضه استفاده کردن از مسیر خونه تا محل کار رو  برای مطالعه کردن ندارم، شروع روزم با تموم کردن این مقاله توام شد.

نگاهی کوتاه به این مقاله:

-      غالباً رجوع اصحاب دعوا به داوری زمانی صورت می­گیرد که موضوع دعوا واجد جنبه تخصصی و فنی باشد و ترجیح طرفین آن است که در راستای تحقق حقوق خود در یک دادرسی منصفانه، به جای مراجعه به دادگاه ها به داور متخصص در موضوع مراجعه کنند.

-         اختلاف نظر در لزوم استفاده از اصول دادرسی (اصولی چون استقلال و بی طرفی دادگاه، ترافعی بودن رسیدگی، قانونی بودن رسیدگی و دادگاه و...) در داوری تجاری بین المللی به طرح سه نظریه منجر شده است:

  1. اعراض مطلق: دیوان داوری قدرت و اختیار خود را از اراده طرفین می­گیرد و نه از دولت. پس رعایت اصول یاد شده در رسیدگی به وسیله داور یا هیات داوری اجباری نیست. این نظریه قابل تخدیش است؛ دولت ها از داوری حمایت می کنند در غیر این صورت مرتکب نقض حقوق بشر شده است. حتی در کنوانسیون ها و مقررات داوری،  اجرای رای داور از سوی دادگاه ها صورت می گیرد.
  2. نمایندگی: مطابق این نظریه داور به حکم قانون به نمایندگی از دادگاه انجام وظیفه می کند. در نقد این تئوری باید گفت داوری دارای ماهیتی خصوصی بوده و داور اختیار خود را از اراده طرفین می گیرد.
  3. تفکیک میان داوری اختیاری و اجباری: در این نظریه اصول دادرسی در داوری اختیاری به صورت غیرمستقیم و در داوری اجباری به صورت مستقیم اعمال می شود.

-     اصول تضمین کننده عدم جانبداری داور عبارتند از اصل استقلال و بی طرفی داور. بعضی بر این باورند که دو اصل استقلال و بی طرفی داور دارای ماهیتی جداگانه و منحصر به فردند. اصل استقلال واجد جنبه نوعی به معنای فقدان وابستگی و عدم وجود ارتباط خارجی داور با هر یک از اصحاب دعوا، وکیل یا مشاور آن هاست. در حالی که اصل بی طرفی واجد ضابطه شخصی و ناظر به ذهن داور است.

کارآموز نوشت 1

امروز یه اتفاق خیلی خوب برام افتاد. امروز حکمی به نفع یکی از موکل هام گرفتم. تونستم خوشحالی رو تو چشم های موکلم ببینم. به نظرم مهم ترین وظیفه یه وکیل اینه که از استرس موکلش کم کنه. این حس رو به موکل بده که می تونه بهش تکیه کنه و جای حقوقش پیش یه وکیل امنه. امروز تمام مدت پیش موکلم بود. به دو هزار نفر زنگ زد و داستان رو براش تعریف کرد و هر کی از راه می رسید بهش می گفت از خانم دستاویز تشکر کن😂. 

   حکم و حس خوب منتقل شده به خودم و موکل یه طرف، احساس سنگین مسوولیت یه طرف دیگه. محاله کارم رو درست انجام بدم و کسی از تشکر کنه و من این احساس رو تجربه نکنم. حس سنگین مسوولیت. این که کوچک ترین اشتباه باعث میشه حقوقش پایمال بشه. هیچ وقت فکر نمی کردم شغلم این قدر مسوولیت زا باشه. روز اولی که با موکل صحبت می کنم انگار قراره تا حفظ و اخذ حقوقش نقش فرشته نجات رو براش ایفا کنم. این حس شیرین و دوست داشتنی رو باید با احساس سنگین مسوولیت با هم تجربه کرد و ازش لذت برد. 

یاد این بیت افتادم:

چه دانستم که این سودا مرا زین سان کند مجنون/ دلم را دوزخی سازد، دو چشمم را کند جیحون 《حضرت مولانا》