مدت هاست که این تلخی را می چشم.

  آموزنده ترین، دردناک ترین و استوارترین روزها و لحظه ها را به هنگام رنج بردن از این مزه تلخ تجربه کرده ام.  یادگیری به هر زبانی برای من تکرار و تداعی می شود. گاهی کتاب می شود. گاهی حادثه می شود. گاهی شکست می شود. گاه پیروزی. گاهی جدایی می شود. گاه دوستی. با این وجود، مزه تلخ ندانستن و یادگیری را دوست دارم. یادگیری پناه لحظه های سخت من است. تنها سایه گاهی است که به هنگام رنج کشیدن از مزه تلخ ندانستن و نفهمیدن، با همدلی و دستگیری، زیباترین سیمای خود را به من نشان می دهد تا خوی زحمت کشیدن را در من تقویت کند، تا چاره ساز روزها و لحظه های برزخی من باشد.

تنها سوالی دارم: آیا قرار است این مزه را الی الابد تا زمانی که زنده هستم، بچشم؟ هر دو پاسخ مثبت و منفی برایم خوشایند نیست.