چی باعث میشه آدم بتونه به یقینی از درست و اشتباه، صحیح و سقیم برسه؟ درست تر به واقعیت ها دست پیدا کنه؟ معضلات ذهنی ش راحت تر حل بشه؟

گاهی اوقات شرایط طوری میشه که دوست ندارم تو ذهنم بازآفرینی و بهش فکر کنم. ولی اگه بهش فکر نکنم، در موردش ننویسم و تصمیم نگیرم اسیر دنیای امروزی میشم. کسی که اسیر دنیای امروزش میشه، دیروزش رو نشناخته و فردای بهتری هم نداره. مدام اشتباه می کنه ولی نمی دونه که کجای کار اشتباهه. مثلاً از یه طرف ستون های زندگیم رو بر پایه جمله "یا متمایز باش یا بمیر" ساختم، از یه طرف دیگه گاهی همه شرایط، همه آدم ها ازم می خوان که همرنگ جماعت بشم و اگر نشم به خاطرش سرزنش میشم و ممکنه خیلی چیزها رو از دست بدم. توجیهاتی که پیش روم می گذارن، سر عقل و منطق رو به سنگ می کوبه ولی چون در موقعیت اعتراض نیستم، تکلیف دارم به سکوت. این سکوت مفسر دلتنگی ها و زخم هام ه. ولی ظاهراً حکایت از اطاعت داره. خیلی توقع بی جاییه اگه بگم دلم می خواد درک بشم؟