مریم کشفی عزیز از دوستان حقوقی فرهیخته و باحال و باسواد و دوست‌داشتنی و مشهدیِ دوره لیسانسه منه.

به خاطر علاقه‌ش به نوشتن، فعلاً موقتاً یه کانال تلگرامی راه‌اندازی کرده که دل‌ودست‌نوشته‌هاش رو اون‌جا منتشر می‌کنه. انگار وبسایت‌ش در دست طراحیه. امروز تو همون کانال یه متنی در مورد مفهوم "توقّف" نوشت. من یه کامنتی دادم. دوست داشتم اینجا هم منتشرش کنم.

پست مریم:

"جریان داشتن" لازمه‌ی تاب آوری!

دومین قطار که می آید من در ابتدای ازدحام جمعیت، برای ورود به واگن هستم. از آنجایی که توانمندی هُل دادنم زیر حد استاندارد است، مرا پس می زنند و ناباورانه از این قطار هم جا می مانم.

هنگام خروج از ایستگاه میرزای شیرازی، انبوه جمعیت آرام و با حوصله سوار پله برقی می شوند. با خود می گویم: "چه جوریه که همون جمعیتی که اونجا همو تیکه پاره می کنن، اینجا اینقدر متمدنن!؟". پاسخی در ذهنم نقش می بندد. "اونجا قطار میره و باید منتظر بعدی باشن اما اینجا پله برقی جایی نمیره! میدونن که بالاخره سوار میشن!"

چنین پاسخی مرا به تحلیل وسیع تری هدایت می کند. "توقف" ما را کلافه می کند. ما را به حمله و جنگاوری دعوت می کند. "جریان" اما توان تاب آوری به ما می بخشد. می دانیم که در مسیر هستیم. می دانیم که سرانجام خواهیم رسید.

یکی از دلایل رفتارهای عجولانه، اشتباه و گاه حتی خشونت آمیزمان (با خود یا دیگری) تصور توقف یا جا ماندن است. اگر -در هرحالی- بر مبنای ارزش هایمان (حتی اندکی) جریان داشته باشیم، تاب آوری و صبوری بیشتری را تجربه خواهیم کرد. توقف، رودخانه‌ی ذهن مان را لجن زار می کند.

🖋 #مریم_کشفی

➡️ @maryamkashfi290

#جستار_نویسی

کامنت یک زینب 😊

قشنگ نوشتی مریم- ولی با احترام موافق نیستم.

توقّف لازمه طی کردن بقیه مسیره. اگه بدونیم که قراره در جریان باشیم و ذهن‌مون این طیب خاطر رو داشته باشه، حتی در صورت برنده شدن، پیشرفت اخلاقی و معنوی و کلاً موفقیّتی صورت نپذیرفته. گم شدن در زندگی فریز شده در ابهام و فضای مه‌آلود و هم‌زمان بالابردن مهارت تاب‌آوری و برون‌رفت از این وضعیت بدون توسّل به خشونت از هر جنس، متر و معیار تمدن و تمییز آدم متمدن از غیرمتمدنه. حتی اگه منتج به کسب موفقیّت نشه.
اون آدمی که تو توقّف قطار خشونت می‌ورزه، تو پلّه برقیم یه خشونت دیگه نشون میده از خودش. مثلاً دوست نداره کسی کنارش روی همون پلّه وایسه، یا به صفحه موبایل اون آدمی که یه پلّه پایین‌تر از خودشه نگاه می‌کنه یا توی اون شلوغ پلوغی پای شخص جلوتر از خودش رو لگد می‌کنه و ممکنه باعث بشه کفش از پای اون آدم دربیاد و قس علی هذا...

حالا طرح اشکال در مورد مفهوم دروغین مقایسه و رقابت و جاموندن و اینا باشه یه وقته دیگه.
با ارادت قلبی سلطان😘