یک قول متممی
من بودم و نگار و نیلوفر و شهرزاد و چند تا دوست متممی دیگه که الان دقیقاً اسم عزیزشون یادم نیست. بعد از وقت استراحت اول دور هم جمع شده بودیم و از نحوه آشنایی و رابطهمون با محمدرضا و متمم میگفتیم. یه درد مشترک داشتیم و اون تنبلی در نگارش دیدگاه برای حل تمرینهای متمم بود. از محمدرضا و متمم یاد گرفته بودیم اگه یه تعهدی رو بر عهده میگیریم و در اجرای اون تعهد تنبلی میکنیم بهتره اون رو در جمع دوستانمون مطرح کنیم و مثلاً بگیم من در حال حاضر قصد دارم در زندگیم این تعهد رو داشته باشم و اجراش کنم. طرح این موضوع در گروههای دوستی میزان پایندی ما رو به اجرای تعهد بیشتر میکنه. اون روز ما چند نفر به هم قول دادیم در حل تمرینهای متمم فعالتر بشیم و البته یادمه صحبت از حل حداقل دو تمرین در هفته بود. به هم دست دادیم. به هم قول دادیم و به پیشنهاد من از قولمون عکس هم گرفتیم و برای خودمون تعهد بیقید و شرط گذاشتیم که در متمم فعالیت بیشتری داشته باشیم. اون روز یکی از بهترین روزهای زندگی من بود و رو قولی که دادم بودم هنوز وفادارانه هستم و بهش عمل میکنم.