گاهی به طرز غیرمنصفانه و ناجوانمردانه ای با دیگران مقایسه می شوم. سرزنش می شوم و به صورت کاملاً غیرحرفه ای از من انتقاد می شود که چرا مثل فلانی رفتار نکرده ام. چرا مثل بهمانی فکر نکرده ام. چرا از او یاد نگرفته ام. او  یک سال از من بزرگ تر است ولی ده سال بیش تر از من می فهمد.

  در طول یک روز باید لحظه های زیادی را صرف توجیه کردن دیگران کنم. البته نه توجیه کردن رفتارهایم که توجیه کردن لزوم و وجوب وجود  تفاوت در انسان ها، افکارشان، رفتار و عملکرد و اخلاق شان. قصه همیشگی تاریخ ست؛ احترام نگذاشتن به تفاوت ها. من انتقاد می کنم پس هستم. من ایراد می گیرم پس هستم! به عنوان یک شخص اهل حقوق معتقدم قواعد روشنی حول محور مجاز دانستن وحدت یا غیر مجاز دانستن تکثر فرهنگی، اخلاقی و... در یک جامعه در هیچ یک از متون قانونی و اخلاقی وجود ندارد. پس چرا باید در برابر اختلاف نظرها گارد داشت؟ چرا باید اجازه دفاع را از شخص متفاوت گرفت؟ چرا باید با او چون یک مجرم رفتار کرد؟ یک شخص آزاد دارای کرامت انسانی می تواند تمام روزها و لحظه های خود را صرف تجربه شناکردن خلاف جهت یک رود یا حتی اقیانوس کند. روشنگری در پس مفهوم احترام به چنین شخصی نهفته است. کاش یاد بگیریم قضاوت ها و پیش داوری های منصفانه و جامع الاطرافی را در مورد این انسان ها به کار گیریم. احترام گذاشتن به کثرت گرایی فرهنگی، احترام گذاشتن به صلح و طرد کردن جنگ های دراز آهنگ است.  به نظر من ریشه بسیاری از جنگ های بزرگ داخلی و خارجی آن است که ادبیات این بحث (چگونگی حل اختلاف از مجری مذاکره) را به دقت نخوانده ایم و نمی توانیم در مورد آن مذاکره کنیم. نتیجه آن می شود که من می جنگم پس هستم.

پی نوشت: ماده یکی مانده به آخر تمام قراردادهایم که عنوان "حل اختلاف" دارد را چنین می نگارم: «در صورت بروز هرگونه اختلاف در تفسیر یا اجرای قرارداد، ابتداء طرفین از طریق مذاکره موضوع را حل و فصل خواهند کرد. در صورت عدم حصول نتیجه، هر یک از طرفین می تواند به مراجع صالح قضایی در شهر تهران مراجعه نماید.» امیدوارم آرزو بر دلم نماند و پیش از آن که از این دنیا بروم شاهد حل شدن اختلاف از طریق جمله اول این ماده باشم.