نق و نوق
یعنی الان فقط می خوام نق بزنم.
امروز به یک همایش با موضوع "مقابله با نقض مالکیت فکری در فضای کسب و کار" دعوت شدم. اولش که عنوان رو دیدم پیش خودم فکر کردم چقدر قراره بحث جالب و چالشی باشه. چقدر سوال تو ذهنم بود که می خواستم مطرح کنم. حدس زدم شاید الان تو این همایش می خوایم نکات کاربردی و عملی در دنیای حقوق و بیزنس حول محور تولید ثروت از مجرای پیش گیری و برخورد با نقض حقوق مالکیت فکری یاد بگیریم. اما خب معلومه که اشتباه فکر می کردم. ساعت ها نشستیم سر بحث های نظری و تکراری تاریخچه حقوق مالکیت فکری، تاریخ تصویب قوانین حقوق مالکیت فکری و معرفی اون ها، عضویت یا عدم عضویت در کنوانسیون های بین المللی و مباحثی از این دست. به نظر من ویژگی بارز یک سخنرانی اینه که سخنران از تجربه های منحصر به فرد خودش بگه. یعنی تجربه های خودش رو با موضوع سخنرانی تطبیق بده و ماحصلش رو برای شنونده یا مدعوین در میان بذاره. در این صورت چون هیچ شخص دیگه ای در اون نشست تجربه مشابه نداره، با اشتیاق منتظر می مونه تا ببینه آخرش چی میشه. یا نهایتاً سخنران چه نتیجه ای می خواد از این تجربه ش بگیره و با چه زاویه ای اون تجربه رو لمس کرده. علاوه بر این به نظر نحوه ارایه هم خیلی مهمه. این که صدامون یه شور و هیجانی داشته باشه، باعث میشه سخنرانی جون بگیره. مشتاق بودن، چاشنی هر سخنرانیه. اگه این چاشنی نباشه سخنرانی خنثی و بی مزه و بعضاً تلخه. اما بین همه سخنران ها، سخنرانی استاد عزیزم آقای دکتر شهرام رضایی، تمامی ارکان و شرایط حرفه ای یک سخنرانی خوب رو داشت. اصلاً نفهمیدم چه جوری زمان گذشت. جالبه وقتی داری از شنونده بودن لذت می بری، زودتر باید از این حس شیرین خداحافظی کنی. ایشون انتقادات دلسوزانه زیادی رو به شکافی که در قوانین و اصول نظری حقوقی با آن چه در واقع در حال رخ دادن است، وارد کردن. بسیاری از این مسایل نظری حقوقی، به عقیده ایشون، به خصوص در عرصه حقوق مالکیت فکری صرفاً پشت اصطلاحات مونده و در عمل اجرا نمی شه. به نظرم زیاد بودن تعداد سخنران، تذکر مدام به سخنران مبنی بر اتمام وقت برای ادامه بحث، متکلم وحده بودن در یک سخنرانی و نبودن وقت برای طرح پرسش و پاسخ به اون ها بی احترامی به مخاطب یا شنونده است. این نشست ها کلاس درس نیست. (هر چند که کلاس درس هم نباید این جوری باشه) یه دورهمیه. به قول یکی از استادای عزیزم، حقوق اون چیزی که تو کتاب ها نوشتن نیست. حقوق این چالش و بحث هایی هست که بین من و تو در جریانه. یادمه تو کلاس های درس تو دوران کارشناسی و کارشناسی ارشد حتی، هم اساتید و هم دانشجوها (به الگوبرداری از اساتید البته) روش مشابه رو در توضیح دادن داشتن. هممون مثل مجسمه ی ناطق می رفتیم پای تخته و طوطی وار ارایه مون رو می دادیم. قبلش هم کلی با همه هماهنگ می کردیم که تو رو خدا سوال نپرسید، ممکنه یه وقت نتونم جواب بدم.
از این اتلاف وقت اصلاً خوشحال و راضی نیستم. می تونستم روز خیلی بهتری داشته باشم.
پی نوشت یک: البته این همایش این قدرها هم بی بار نبود. با مفاهیم جدیدی هم آشنا شدم. تصمیم دارم در یک پست دیگه بنویسمش.
پی نوشت دو: عنوان این نوشته رو از وبلاگ محمدرضا کپی کردم:)