بعضی از بانک­ ها، شایدم همشون (دقت نکردم)، در هر باجه، روی میز و نزدیک به هر ارباب رجوع و با قابلیت دسترسی برای اون ها، دستگاه ارزیابی کوچکی تعبیه کردند که با هدف ارزیابی سرعت، دقت، نحوه برخورد کارمندان بانک توسط ارباب رجوع مورد استفاده قرار می گیره. احتمالاً  فکری که پشت این تصمیم بوده بالا بردن سطح کیفیت اون بانکه. امروز بانک کاری داشتم. اولین باری بود که این دستگاه رو می دیدم. تصمیم گرفتم ازش استفاده کنم. من باید هر کدوم از اون سه آیتم رو با سه سطح خوب یا متوسط یا ضعیف ارزیابی می کردم. دو آیتم خوب و یک آیتم رو ضعیف ارزیابی کردم. این دستگاه کوچولو کلی حال منو خوب کرد. به خودم می گفتم چقدر خوب که ادارات ما دارن به سمت و سویی میرن که فیدبک ارباب رجوع براشون واجد اهمیت شده. همین جوری که غرق هیجانات خودم بودم و کلاً یادم رفته بود که الان برای انجام کاری اومدم بانک، صدای بلند و پرسش آمیز کارمند بانک جلوم سبز شد. یه لحظه احساس کردم تمام مدتی که داشتم با خودم و تو دلم حرف می زدم و خوشحالی می کردم، مثل یه شخص بیرونی داشته منو مانیتور می کرده. با یه لحنی که احساس کردم الان بازپرس داره ازم بازجویی می کنه، تو چشمم زل زد و سین جیمم کرد و پرسید چی زدی؟ من که یه کم جا خورده بودم و فکر نمی کردم این سوال رو ازم بپرسه، مثل بچه ای که داره اعتراف می کنه که چه کارهای بدی کرده و می دونه بعد از اعترافش قراره تنبیه بشه، واقعیت رو بهش گفتم. ازم دلگیر و دلخور شد. از صداش و چهره ش و حرفی که بهم زد اینو فهمیدم. بهم گفت عه؟ یکیش رو ضعیف زدی؟ پس منم کارتو ضعیف انجام میدم. من که واقعاً متعجب شده بودم، ازش یه کم دلجویی کردم. براش توضیح دادم که من کل بانک رو ارزیابی کردم. منظورم شخص شما دقیقاً نبود. بهم گفت خوب سیستم که اینو نمی فهمه. خلاصه من که اون هیجان و احساس خوب اولیه م کوفتم شده بود، دیگه سکوت کردم و ادامه ندادم.

   کارم تموم شد و خداحافظی کردم و رفتم. این بیت از حضرت سعدی در ذهنم جای گرفت:

دوستی با پیلبانان یا مکن/یا طلب کن خانه ای درخورد پیل

  در ضمن از این داستان نتیجه می گیریم Open to experience  نباشیم وگرنه کوفت مان می شود.