نوشتن یکی از مولفه های تعیین کننده معنا برای زندگی من است. از زمانی که شروع به نگارش پایان نامه کردم، نگاه عمیق تر به عرصه و ساحت مقدس نوشتن برای اولین بار در زندگی ام جلوه گر شد. وقتی می دیدم نوشتن استدلال های خشک و چارچوبی حقوقی این قدر حالم رو خوب می کنه، ترسیم این که نوشتن می تونه تو متن زندگیم قرار بگیره و من رو از در حاشیه بودن برونه، برام شادی آوره. ولی چیزی که از همین شروع به نوشتن برام مسلمه اینه که نوشتن کار چندان ساده ای نیست. نوشتن دارای چارچوب ها و الزاماتی است که تمکین به آن ها مهم ترین شرط طی توسعه ای طریق نوشتن می باشد. هر فعل و عملی در زندگی ثمر و تاثیری دارد. قطعا نوشتن نیز به رنگ باختن حاشیه ها در ذهن نا آرام من و به متن آوردن موضوعات ارزشمند و عمیق نه تنها کمک می کند بلکه با هنجارمند کردن ساختار ذهنی و نظم و سکوتی که از این طریق بر ذهنم حکم می راند ، تسلط من را بر خودم افزایش می دهد. شاید در مسیر خود شناسی هم تصویر جدید از من به من نشان دهد. چرا که حضور در اجتماع و ارتباط با انسان های مختلف خواه ناخواه شخصیت هر انسان سالمی را متفاوت و متنوع و متکثر می سازد. شاید به همین دلیل است که قلباً حس می کنم نوشتن من را دگرگون کرده و هویت حقیقی من را به خود می شناساند.

 به خوبی می دانم که تنها و تنها مشوق من در این راه، محمد رضا شعبانعلی است. معلمی عزیز و دوست داشتنی که اندیشه ای به وسعت صفا و به عمق معرفت دارد. زندگی من دو فصل بیش تر ندارد. فصل اول قبل از آشنایی با او. فصل دوم بعد از آشنایی با او. دلم می گیرد و افسوس می خورم از این دیر آشنایی. کاش زودتر... خیلی زودتر آمده بودی محمد رضا جان عزیز. مطمئن هستم تاثیرات مثبت نوشتن به کثرت و به عمق تاثیرات آموخته هایم از محمدرضا جان خواهد بود.